وب‌نوشت احمدعلی شفیعی

نگاهی به دنیا‌ی وب و برنامه‌نویسی

وب‌نوشت احمدعلی شفیعی

نگاهی به دنیا‌ی وب و برنامه‌نویسی

وب‌نوشت احمدعلی شفیعی

احمدعلی شفیعی، در حال حاضر دانش آموز دبیرستان علامه حلی است و علاقه‌مند به برنامه‌نویسی. در حال یادگیری ابزارهای برنامه‌نویسی و علاقه‌مند به وب‌نویسی.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

  احمدعلی شفیعی در شامگاه پانزدهم آذر ۷۴ در اصفهان چشم به جهان گشود. تا چهار سالگی خود را در اصفهان گذراند و پس از آن به تهران آمد. دوران کودکی شاد و آرامی را(بدون کامپیوتر!!) گذراند. سال دوم دبستان، کامپیوتر برای اولین بار وارد خانه‌ آنها شد و او هم از این فرصت استقبال کرد و پس از مدتی «کامپیوتر» تبدیل به یکی از هدف‌های زندگی اش شد. یکی از مؤثر ترین محرک‌هایی که باعث شد تا او تلاش زیادی در درس خواندن کند تا بتواند آزمون ورودی مدارس راهنمایی سمپاد را پشت سر بگذارد و دوران راهنمایی خود را در راهنمایی علامه حلی ۲ تهران بگذراند. 

 برای اولین بار در راهنمایی با زبان پاسکال آشنا شد و پس از آن به برنامه‌نویسی علاقه‌مند شد. پس از اینکه در سال سوم راهنمایی با دلفی آشنا شد علاقه‌اش به برنامه‌نویسی افزایش یافت و در تابستان همان سال شروع به یاد گرفتن زبان سی‌پلاس‌پلاس کرد. پس از آن در دبیرستان در گروه پژوهشی کامپیوتر مقداری هوش مصنوعی یاد گرفت و باز هم در تابستان اول دبیرستان شروع به یادگیری زبان سی‌شارپ کرد و تاکنون نیز بیش‌ترین فعالیت‌ش در سی‌شارپ است. 

 اما همه چیز هم برای احمدعلی خوب نبوده‌است. پس از قبولی در آزمون راهنمایی سمپاد از تلاشش برای درس‌خواندن کاسته شد؛ کامپیوتر تبدیل به موضوع اصلی زندگی او شد... این موضوع تا کنون یکی از مهم‌ترین دلایل افت درسی او شده است و به‌سختی تلاش می‌کند که با آن مبارزه کند. اما هنوز هم کامپیوتر را جزء اصلی زندگی خود می‌داند. او امیدوار است بتواند تعادل بین مسائل درسی و کامپیوتر را باز گرداند...

 اما حالا... احمدعلی دوران نوجوانی خود را به‌سر می‌برد... دورانی مملو از افکار معنادار و بی‌معنا، سرشار از ایده‌ها، احساسات. حالا جهان گاهی برای او بسیار پیچیده‌ می‌شود و گاهی بسیار ساده. گاهی احساس ازدیاد وقت می‌کند و گاهی احساس می‌کند وقتش تمام شده. سعی می‌کند از جهان اطرافش یاد بگیرد... گاهی شکست می‌خورد و گاهی پیروز می‌شود... سعی می‌کند متفاوت بیاندیشد و متفاوت باشد اما کلیشه‌ای رفتار نکند. گاهی اوقات حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارد و گاهی اوقات در انتظار کسی است تا با او سخنی بگوید... مثل اکثر نوجوانان، احساس می‌کند کسی او را درک نمی‌کند. 


قرن ما شاعر اگر داشت

خار هم کمتر نبود از گل

 بسا گل تر بود

قرن ما شاعر اگر داشت 

که کبوتر با کبوتر باز با باز نبود شعار پرواز

وای برما که تصور کردیم عشق را باید کشت

در چنین قرنی که دانش حاکم است

عشق را از صحنه دور انداختن

دیوانگی است

درماندگی است

شرمندگی است

قرن، قرن آتش نیست

قرن یک هوای تازه است

فکر ها را شستشویی لازم است

گم شده ایم گر درمیان خویشتن

جستجویی لازم است

نازنین ها

از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم

گم شده ایم گر درمیان خویشتن

جستجویی لازم است

خرسند شدیم از این که امروز

رنگی دگر است نه رنگ دیروز

تا شب نشده رنگ دگر شد

گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز...

 

    احمدعلی گاهی وقت‌ها موضوعاتی می‌بیند که به نظرش زیاد مهم نیستند ولی بعدها همان‌ ها به کمک او می‌آیند و در حل مشکلات به او کمک می‌کند. حالا او یاد گرفته است که هیچ چیز بی دلیل نیست. او تلاش می‌کند همه‌ی موضوعات اطرافش را(حتی بی‌ربط‌ترین آن‌ها) را به یاد داشته باشد. در لحظات نگارش این نوشته این دو سروده را دوستی برای او ارسال می‌کند؛ او می‌خواهد این دو سروده را همیشه به‌یاد داشته باشد شاید امروز و شاید فردا به کمک او بیایند...

 

خط می‌کشم رو دیوار
همیشه روزی یک بار
تو هم شبیه من باش
حسابتو نگه دار
*******
ببین که چند تا قرنه
تن به اسیری دادی
دنیات شده شبیه
سلول انفرادی
*******
تا چشم به هم می‌ذاری
می بینی عمر تموم شد
وجود تو حروم شد
بین چهار تا دیوار وجود تو حروم شد
*************
چوب خط این اسیری دیواراتو پوشونده
همین روزا می‌بینی که فرصتی نمونده
همین روزا می‌بینی که فرصتی نمونده
همین روزا می‌بینی که فرصتی نمونده
همین روزا می‌بینی که فرصتی نمونده
**************
بیرون بیا خودت باش
تو آدمی نه برده
همیشه باخته هر کس
شکایتی نکرده
عاشق زندگی باش
********
تو امتحان بودن
برده بودن قبول نیست
برده بودن قبول نیست

 

  احمدعلی سعی می‌کند هیچ‌وقت درگیر تعصب نشود. دوست دارد بتواند به‌جای تقلید از رفتار دیگران مثل خودش رفتار کند. دوست دارد خود بودن خود را در راه شبیه شدن به دیگران از دست ندهد. او تلاش می‌کتد در مورد هم مسأله‌ای فکر کند، تلاش می‌کند برای مشکلات زندگی خود و حتی مشکلات دیگران راه‌حل‌هایی بیابد. تلاش می‌کند خود را تغییر دهد تا بتواند جهان را تغییر دهد؛  تلاش می‌کند هدفی والا برای زندگی خود بیابد و به آن دست پیداکند.  تلاش می‌کند جایگاه خود را در این جهان بی‌پهنا بیابد،  تلاش می‌کند وظیفه‌ی خود را بیابد.

 پی‌نوشت: در مورد دو شعر بالا به من تذکراتی رسید مبنی بر این‌که سراینده‌ی آن معلوم نیست. من این دو شعر را بنابر حدیث امام علی(ع) که می‌فرمایند«نگاه نکن چه کسی سخن گفته، نگاه کن چه سخنی گفته» این دو شعر را از این نوشته حذف نخواهم کرد.